1- درد را از هر طرف که بخوانی درد است، جمله ای کلیشه ای که بارها پشت کامیون ها، خاورها و ماشین های نیسان خوانده ایم با این مفهوم که اگر در زندگی ما مسئله ای وجود دارد که ما را دچار رنج می کند ، فارغ از نوع نگاه ما و تلاشی که برای انکار و ندیدن آن می کنیم، همچنان وجود خواهد داشت و همچنان ما را عذاب خواهد داد. اما در این متن می خواهم خارج از کلیشه و از زاویه جدیدی به این جمله نگاه کنم…
2- ادموند هوسرل ، فیلسوف آلمانی، اعتقاد داشت، چیزها بصورتی که در ذهن حاضر می شوند قابل بررسی اند. هر چند انسان در طول تاریخ سعی داشته است که با اختراع زبان، اعداد و ابزارهای اندازه گیری به پدیده ها جنبه ی واقعی بودن بدهد، اما در حقیقت هیچ دونفری نمی توانند از یک پدیده برداشت صد در صد واحدی داشته باشند.
هرگز دو نفری که ادعای واحد “سردرد میگرنی شدید” را دارند، یک نوع درد را تجربه نمی کنند و هیچوقت دونفری که می گویند آرزوی “میلیاردر شدن” دارند، خیال واحدی را در ذهن نمی پرورانند. در حقیقت داشتن ادراک یگانه و یکتایی از دنیا، غیرممکن است به خصوص وقتی پای بررسی تجربه های هیجانی پیش کشیده شود…
3- چندی پیش، ویدیویی در فضای مجازی منتشر شد که در آن مردی میانسال، با سبیلی کلفت و اندامی ورزیده، برای آمپول زدن به تزریقاتی رفته بود و هنگام تزریق مدام از ترس فریاد می زد و می گفت “عندالله یواش بزن، تو را جان بچه ات یواش بزن”. کامنت های زیر آن ویدیو پر از خنده و تمسخر آن مرد بود و البته در نگاه اول برای من هم خنده دار بود.
اما حقیقت این است که در بسیاری از مواقع ممکن است ما هم ترس ها، وسواس ها و رفتارهایی داشته باشیم که در حالی که ما را عذاب می دهد، برای بقیه خنده دار و یا بی اهمیت باشد. این یک درد مشترک است.
اما اگر وقتی دردمان را می گوییم و با خنده، قضاوت یا بی توجهی دیگران رو به رو شویم، چه می کنیم؟ از دیگران کنار می کشیم، از کسی کمک نمی گیریم، سعی می کنیم رنجهایمان را بی اهمیت جلوه دهیم و بابت دردی که داریم، دردی که در آن با هزاران فرد مشترکیم، خودمان را سرزنش کنیم. در حالی که هیچ کسی نمی تواند میزان رنج و عذاب را اندازه بگیرد و تنها چیزی که در این میان مهم است ادراک ما از درد و شدت آن است.
4- ما در مقام یک دوست، یک عضو خانواده یا یک مشاور و روانشناس، با تحقیر و تمسخر درد دیگران، یا نادیده گرفتن آن، با انگیزه ی کمک، نمک روی زخم عزیزترین هایمان می پاشیم. با عبارت “قوی باش” آنها را شلاق می زنیم و با جمله ی “چیزی نشده که!” آن ها را می شکنیم.
چرا که تنها از پشت عینک ذهن خود به مسائل نگاه می کنیم. در حالیکه ممکن است یکی از وسواس تمیزی و میکروب در عذاب باشد، یکی از ترس بسیار زیادش از آمپول و دیگری از آسیب های بعد ازشکست عشقی و از دست دادن عزیزان. هیچ کدام از این موارد از دیگری با اهمیت تر یا کم ارزش تر نیستند. هیچ کدام از این موارد خنده دار و تمسخر آمیز نیستند، چون به صورتی ادراک می شوند که رنج آور و عذاب دهنده است. درد به هر شکل و صورتی که باشد معتبر است و در هر حال درد را از هر طرف که بخوانی درد است.
مانی مظفری