شعار برابری ، هر چند یکی از شعارهاییست که بسیار دیر در تاریخ بشر پدیدار شده است، اما امروزه یکی از محبوبترین و فراگیرترین خواسته های اکثریت انسانهاست. آنها اعتقاد دارند دین ، نژاد ، شغل ، میزان درآمد ، جنسیت ، گرایش جنسی و مسائلی مانند آنها، نباید در تعیین سرنوشت افراد تاثیر بگذارد و آنها را از حقوق اساسیشان مانند آموزش، درمان، شغل خوب و حقرای محروم کند. دولتها و حکومتها نیز در چند قرن اخیر بصورت روزافزونی سعی کرده اند از این حقوق برابر دفاع کنند، چرا که نیاز به سربازان و کارگرانی داشتند که به آنها وفادار باشند، از آنها دفاع کنند و برایشان ثروت و توسعه بیافرینند و طبیعتا هر چقدر تعداد سربازان و کارگرها بیشتر می بود، قدرت و ثروت و توسعه نیز بیشتر می شد.
در این میان هر چند لیبرال ها بر روی برابری از نظر آزادی تاکید می کردند و می گفتند، همه ی انسانها به یک میزان در تعیین سرنوشت خویش آزادند و روی مسائلی مانند حق رای و دموکراسی تاکید زیادی می کردند و سوسیالیست ها بر روی برابری از نظر اقتصادی و امکانات تاکید داشتند، با این حال در مقایسه با همتایان صدسال قبلشان، با کمی ارفاق، می توان هر دو را حداقل مدعی برابرطلبی دانست. اما به نظر می رسد، اوضاع در قرن معاصر به این شکل پیش نمی رود.
جنگهای چند ساله جای خود را به جنگهای سایبری داده اند، کرمهای کامپیوتری به جای سربازان می جنگند و پهپادهای بدون سرنشین جایگزین خلبانهای هواپیماهای جنگی شده اند. ماشین آلاتی که نیازی به حقوق و بیمه ندارند و شورش نمی کنند، جای کارگران را گرفته اند و این روند با سرعتی حیرت انگیز در حال افزایش است.
در این میان یک سوال به وجود می آید و آن هم این که دولتها و حکومتها که سربازان و کارگرانی دقیق تر، وفادارتر، کم هزینه تر و کم دردسرتر از انسانها دارند، با چه توجیهی باید به دنبال تضمین امنیت و سلامت و آموزش همگانی باشند؟ حق رای برای تک تک افراد در چنین جامعه ای چه سودی برای دولتمردان دارد؟ به نظر شما قرن آینده بصورت مطلق در اختیار سرمایه داران و نخبگان نخواهد بود؟ اختلاف و شکاف طبقاتی بیشتر نخواهد شد؟ آیا در چنین وضعیتی سردادن شعار برابری چیزی جز ساده لوحی یا مردم فریبی را می رساند؟
مانی_مظفری
پاورقی: یادمان باشد تاریخ انسان در سطح کلی هرگز از اصول اخلاقی پیروی نکرده است!