آزادی در اجبار ( روان درمانی اگزیستانسیال )
وقتی می گوییم زندگی حاصل جمع انتخاب های ماست، از یک “فرآیند درونی” حرف می زنیم نه یک “زندگی خیالی”.ما انتخاب می کنیم چگونه به شرایط محیط پاسخ دهیم و چگونه راه خود را از بین الزام های اجبار آور پیدا کنیم وگرنه ما “غول چراغ جادو” نیستیم که هر چه می خواهیم را انتخاب و برآورده کنیم.
در حقیقت ما حتی در زمان تولدمان هم درگیر نوعی “الزام و اجبار”یم.کسی از ما نمی پرسد “آیا می خواهی به دنیا بیایی یا نه؟”،”این خانواده برایت مناسب است؟”، “چند خواهر و برادر می خواهی؟” ، “می خواهی در اریتره به دنیا بیایی یا سنگاپور یا لیختن اشتاین؟” ما در دنیایی پرت می شویم که قبل از ما بوده و بعد از ما هم خواهد بود.ما به دنیا می آییم،بدون اینکه انتخاب کرده باشیم و از دنیا می رویم،احتمالا،بدون این که انتخاب کرده باشیم.
تولد و مرگ سفت و سخت ترین مرزهای وجود بشریند.در عین حال هر کس به اقتضای شرایط خود محدودیت هایی دارد. “معلولیت”،”بیماری”،”از دست دادن عزیزان به شکل مرگ یا جدایی” از سخت ترین این محدودیت ها هستند.
با این حال ما دوست نداریم رو در روی این واقعیت ها بایستیم و به چشمهایشان زل بزنیم.ما همواره در امید روزی به سر می بریم که تمام مشکلاتمان حل شده و زندگی آرامی داریم.اکثر ما هدف زندگیمان را کمال قرار می دهیم و زندگی کردن را موکول می کنیم “به زمان و مکان مناسب”.با این خیال که زندگی نامحدود است.
چنین کمالی تنها یک هدف غیرقابل دسترس و غیر واقعیست،هدفی که هرگز کاملا برآورده نمی شود،هدفی که در دنیای واقعی وجود خارجی ندارد.
معلولیت بسیاری از آرزوهای ما را می کشد،شکست عشقی نیز،حتی ازدواج،پیدا کردن شغل خوب و عاشق شدن نیز قاتل بعضی از آرزوهای شخصی ما هستند.
هرگز تمامی آرزوهای ما برآورده نخواهد شد. اینجاست که ما باید انتخاب کنیم،بین برآورده کردن آرزوهای باقیمانده،خوردن حسرت آرزوهای از دست رفته و منتظر “زمان و مکان مناسب” بودن. اینجاست که می گوییم:
“زندگی حاصل جمع انتخابهای ماست”