دانشمندان بالقوه ای که در دانشگاه مشروط می شدند!
نظریه پردازان بالقوه ای که از شغلشان اخراج می شدند و با رییسشان سر ناسازگاری داشتند!
و متفکران بالقوه ای که شکست های پی در پی و سنگینی را در روابطشان خورده بودند!
آن اوایل از خودم می پرسیدم، ذهنی به این اندازه توانمند چگونه می تواند در برابر عادی ترین مسایل زندگی تا این حد نزار باشد؟
به خودم می گفتم، شاید قضاوت های من اشتباه است.

بعدها فهمیدم کسی که ذهن بکر دارد، اصیل است و مستقل فکر می کند، طبیعتا افکار و عقاید متفاوتی را پرورش می دهد و کسی که افکار و عقاید جدیدی دارد، در دنیایی همسان و با چهارچوب های از پیش تعیین شده سرزنش می شود.

هر سرزنشی به مثابه یک شکست است و کسی که مدام سرزنش شده است جز شکست به چه چیز می تواند فکر کند؟
او به جای این که خود را بشناسد و بپذیرد و از گوهر نایابی که در وجودش دارد استفاده ببرد، تمام انرژی اش را صرف جلوگیری از سرزنش بعدی و شکست بعدی می کند. سرنوشت شکست برای چنین آدمی حتمی است.

چنین فردی کار سختی پیش رو دارد. نخست این که باید خود را بشناسد و برای یک بار هم که شده خوبی های وجودش را ببیند و سپس هر آن چه پدر و مادر شفیقش درباره ی آینده اش، معلم دلسوزش درباره ی اهمیت جدیت در زندگیش، عموی با تجربه اش درباره ی انتخاب رشته ی تحصیلی صحیح و خاله ی مهربانش درباره ی فواید ازدواج سنتی گفته دور بریزد و تازه شروع کند تا خود را بسازد، برخیزد تا زندگی کند، همچون جوجه ققنوسی که از خاکستر بر می خیزد…

مانی_مظفری

مطالب مرتبط

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *